دو ساعت اناتومی و دوساعت فناوری اطلاعات. تو راه برگشت با پیشی خوابگاه برا اولین بار عکس گرفتم!با وجود خستگی و خواب‌آلودگی زیاد رفتم لباس هامو شستم(خ کار سختیه برام) و حمام رفتم، تا اومدم بخوابم هم اتاقیام رسیدن و نزاشتن و چای خوردیم و تا اومدم بخوابم دوباره بچه ها گفتن ک بریم بیرون و نتیجه اش خرید عطر اف‌اف شد ک بوی خیار میده:)) و تقریبن ۵۰ هزار تمن چیز تررررش. تا رسیدیم خوابگاه وقت شام بود و دوباره جمع شدیم و شام خوردیم و حمله کردیم ب ترشی ها! و اون لواشک پرتقال داری ک خریده بودم دقیقن همون طعمی رو ک باید میداد، ترش بود و یه شیرینی خعلی لایتی داشت:)) یه تیکه لواشک رو یا ربع داشتم میخوردم و اینقدر خوب بود ک میتونستم تو اون لحظه بمیرم! 

و بعدش حالمون داشت بد میشد:)) بچه هارو ترک کردم و برگشتم تو اتاق و استوری مهشیدو دیدم و حرف زدیم و بعد هم اولین ویدیو کالمون:)) کلی صحبت کردم و مثل اوقاتی ک هیجان زده میشم اون قدر ولوم صدام بالا میرفت گاهی ک چند نفر بهم تذکر دادن ک اروم تر صحبت کنم:)) قشنگ برا مهشید توضیح دادم ک چیکار کنیم و چه جوری بریم:)) سرمایه از اون رفتن از من:)) و وسط ویدیو کال دیانا هی زنگ میزد.

بعد دوباره با بچه ها جمع شدیم و چای و شیر نسکافه خوردیم ک باعث شد همه‌مون ب خاطر خوردن اون همه چیز حالمون بد بشه:)) ینی همه نگران بودن بقل دستیشون روش بالا بیاره:)))))))) تهش هم ک رفتیم ب "نظافت شخصی" مون رسیدگی کنیم دیدم ک مسواکم گم شده:|| من هم ب شستن ظرف ها بسنده کردم و الان توی تختم دراز کشیدم و امروز رو براتون تعریف میکنم و اهنگ تانگ‌تاید هم داره پخش میشع:) و خوابم نمیاد:)))))

اگ یه دو ساعت درس خوندن هم بهش اضافه میکردم ک دیگ پرفکت ترین روز میشد! ولی خب. از همین هم شدیدن راضی عم! خدارو شکر و ایشالا این جور روزا رو برامون زیاد کنه، البت با حالت تهوع کمتر:))


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها