بزار بزارمش ب حساب خستگی و کم خوابی و گرسنگی. شدیدن غم زیادی رو درون دلم حس میکنم و یکم احساس حسادت. یکم؟ شاید از یکم هم بیشتر. ولی تا الان ک ب خوبی کنترلش کردم.

دارم اصول و مهارت ها میخونم و جزوه مینویسم. خوبیش اینه ک اینا تو طول ترم هی ب گوشم خورده و خ بهم فشار نمیاد و ممد خوب نمره میده! استریلم رو ۱۶ شدم و باورم نمیشد:)) تا الان نمره هام شدیدن درخشان بود:)) دَرَخشان!

زمان ب صورت هم زمان برام کند و سریع میگذره. دچار ی بی‌پولی زیادی شدم، جوری ک ممکنه عاخر هفته دیگ برای بلیط برگشتم پول نداشته باشم:)) و اصلن روم نمیشه ک ب بابا بگم برام پول بریزه.

او‌تی‌جی ام گم شده و نمیتونم یه عالمه سریال و فیلمی ک دان کردم رو بریزم رو فلش تا چیز های جدیدی دان کنم. اصفهان ک رفتم میخام ب جای همه این مدت ک کاری نکردم سریال و فیلم ببینم. باید برم لباس و کفش بخرم و مدرسه برم و با دوستام برم بیرون و . اما گاهی فکر کردن ب همه این ها خستم میکنه فقط. یه که چی؟ میمونه توی دلم.

یه دختره دو ردیف اون طرف تر پشت ی میزی نشسته و پشتش ب منه. یه تاپ سیاهی پوشیده و وقتی موهاش ک ژولیده بافته-بسته شده رو میندازه رو شونش، ستاره های کوچیکی ک از آخر گردنش ب کمرش تتو شدن رو میبینم. شدیدن دلم تتو میخاد. خ زیاد!

خستم. خ خ خسته و ب صورت هم زمان احساس خوشآیند و ناخوشآیندی دارم.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین جستجو ها