بابا ب معنای واقعی کلمه یک ist عه! ب تفاوت ها و جدایی های زن و مرد شدیدن معتقده و ازون عادماییه ک میگه "چون تو زنی" و یا "چون من مَردم." فلان اتفاق باید یا نباید بیفته.

ولی در ورای این یت بودن ب نظرم حرفای درستی میزنه. اعتقادات درستی داره و با وجود اینکه تو زمینه های زیادی با هم تفاوت داریم میتونم ب حرفش گوش بدم و چیزای زیادی رو قبول کنم ازش!

براش اولویت داره ک "زن" به خونه و زندگی و بچه و رفاه همسرش اولویت بده و ی سری خاسته های خودش رو برای اونا بزاره کنار. (ک من مخالف این امر هستم در کلD: ) ولی از بس ک با اعتقاد راسخی اینارو میگه تو خعلی مخالفت نمیکنی. و حقیقتن با خانوما خعلی مهربون و جنتل من وارانه رفتار میکنه:). پِدَرَم! (با لحن پسرم های معروفم!)

امروز کلی حرف زدیم و اون " the talk" معروف رو داشتیم با هم. شروع کرد برام توضیح دادن و شهر غریب زندگی کردن و مراقبت کردن از خود و "اعتماد" نکردن ب باقیه عادما. کاملن بدون اینکه چیز خاصی بگه تامام منظورشو رسوند بهم:)) و من اشک در چشمانم حلقه زده بود و با حالت ب ددی نگاه میکردمو و گوش میکردم و اینا

پ.ن: در عاخر هم بگم ک رشته اتاق عمل دانشگاه کاشان قبول شدم و راضی ام. حس میکنم دقیقن ب همون اندازه ای ک تلاش کردم دارم نتیجه شو میبینم و میخام ک شاکرش باشم. داره بهم همون فرصت یه شروع کاملن دوباره رو میده. اینکه عادم جدیدی باشم. اینکه خودم باشم. و این چیزیه ک من سال های زیادیه دنبالشم. حتی ب کلمه leave هم ک فکر میکنم شاد میشم:) من بالاخره جایی رو دارم ترک میکنم و قراره ی شروع تازه داشته باشم:) و شدیدن امیدوارم ۴ یا ۵ سال دیگ بیام همینجا و براتون بنویسم ک دارم دور تر و دور تر میرم و شاد ترین ورژن خودمم.

الحمدلله.


مشخصات

آخرین ارسال ها

آخرین وبلاگ ها

آخرین جستجو ها